Jump to content
EN
Play

Forum

[IR] Iranian players


 Share

Recommended Posts

آلت اک ای که هی بیاد پز بده نتیجش همین میشه.

 

از اون بالا دراگر میباره 

:mellow:

ras migi vali taraf khube, alt kesi ke mainesh colonele ba uni ke taze gen shode ba uni ke full m4 dare kheyly fargh daran.. baziashun drugam mizanan nemitunan bebran LoL

 

vali dustan ras migan man screenshota kheyly khof tar daram vali nemizaram chon bacheha dus nadaran hagham daran faghat kesi be thunder/smoky fosh bede mizaram :P

Share this post


Link to post
Share on other sites

           بوی ماه مهر    ماه مدرسه   

 

 مدرسه ها باز شده    دوباره درس اغاز شده

 

  من همیشه از این شعرا بدم میومد ولی حالا که دانشگاه میرم این شعرا رو دوس دارم چون حال بچه مردم رو بد میکنه باور ندارین امتحان کنید  امروز به یه بچه تو نون وایی گفتم فردا باید بری مدرسه؟   اصلا نابود شد گفت مگه فردا چهار شنبه است :wacko: گتم اره B) عزیزم 

حالا فردا کیا میرن مدرسه ؟

فقط لطفا فهش ودیس لایک ندید :)

ما که سال آخرمونه

تو هفته کلا 2 روز نمیریم 

خخخخ

 

راستی این حاجی

اعصاب مصاب نداره فعلا 

مدارس میخواد باز شه میخواد یه نفر رو بکشه

:p

Edited by The.Little-Prince
  • Like 7

Share this post


Link to post
Share on other sites

جدیدا مد ششده میزنین تو پر همدیگه؟؟

بابا یه تشویقی ه روحیه ای

خوب آومدی داش دوست داریم کمک خواستی یه اینوایت بزن در خدمتیم.

  • Like 3

Share this post


Link to post
Share on other sites

یه صفحه دیگه بره میشه تاریخ تولد من :D

1368

ایول  درود بر همه  68

البته من خودم 69 هستم

ولی خوب یه عمر با بچه های 68 زندگی کردم

مخصوصا نیمه دومیاشون :)

  • Like 3

Share this post


Link to post
Share on other sites

ببخشید این بتل های پرو(pro) چی داره؟ که باید خرید؟

فعلا نخر به درد رانک پایین ها نمیخوره چون  زیاد پلی نمیدن 

ولی توش کریستال دو برابر میده

Share this post


Link to post
Share on other sites

اخیش بلاخره کیت اسموکی تایتان رو گرفتم دم تانکی گرم  کلی هم راگ داد بهم

این یه جوک  همینطوری بزارم دور همی  بخندیم 

داستان غم انگیز 3پسر
یه روز من با 2تا از دوستام (امید و فرشاد)رفته بودیم یه جزیره ایی برای تفریح یهو گیر آدمخورا افتادیم ما رو گرفتن و بردن تو قبیله . . .
بهمون گفتن میفرستیم برید توی جنگل و نفری 10تا میوه بیارید شاید آزادتون کنیم...
رفتیم و مشغول جمع آوری میوه شدیم
نفر اول امید اومد با 10تا خیار...
بهش گفتن 10تا خیار رو بکن تو کونت و کوچکترین صدایی ازت در نیاد وگرنه میکشیمت
خیار اول رو کرد تو کونش...
خیار دوم رو هم بسختی فرو کرد تو ولی خیار سوم گفت آخ و درجا گردنشو زدن !
من هم با 10تا تمشک برگشتم و شروع کردم دونه دونه کردم تو کونم یهو رسیدم به تمشک نهمی زدم زیر خنده دیوثا منو هم کشتن :)))
رفتم اون دنیا امید گفت اصغر تو که داشتی خوب پیش میرفتی فقط 1دونه تمشک مونده بود چرا خندیدی؟
گفتم من یهو فرشاد رو دیدم که با 10تا هندونه داره میاد :))))))????

  • Like 8

Share this post


Link to post
Share on other sites

Please sign in to comment

You will be able to leave a comment after signing in



Sign In Now
 Share

×
×
  • Create New...